سُلماز لکپور
سلام خانم دکتر حدادی، با عرض تبریک بهمناسبت انتخابتان بهعنوان یکی از بیستوپنج مهاجر نمونهٔ کانادا، لطفاً کمی از خودتان و اینکه در چه زمینهای مشغول به کارید برای خوانندگان ما بگویید؟
سلام. من آزیتا حدادی هستم. بسیار ممنون و سپاسگزارم از شما برای این مصاحبه و همهٔ کسانی که به من رأی دادند. در حال حاضر بههمراه همسرم، و دو فرزندمان اماندا ۹ ساله و ایدن ۴ ساله در سسکتون ساکنایم. من فارغالتحصیل دکترای داروسازی از دانشگاه تهران هستم که پس از آن شروع به تحصیل در رشتهٔ داروسازی صنعتی (Pharmaceutical Sciences) در مقطع Ph.D. در دانشگاه شهید بهشتی تهران نمودم. سپس در ژوئن ۲۰۰۳ بههمراه همسرم برای ادامهٔ تحصیلاتم به دانشگاه آلبرتا در ادمونتون کانادا آمدیم، البته نه بهقصد مهاجرت. ما بیش از ۵ سال بعد در اوت ۲۰۰۸ رسماً مهاجر کانادا شدیم. من در ادمونتون در آزمایشگاه دکتر جان ساموئل، از اساتید برجستهٔ ایمونوتراپی سرطان، مشغول شدم و در حدود ۴ سال از محضر ایشان بهره بردم و فوق دکترای (Post-Doctoral Fellowship) خود را با ایشان بر روی واکسن سرطان گذراندم. سپس در شرکت Quest PharmaTech Inc در ادمونتون مشغول به کار شدم و همزمان در دانشگاه آلبرتا بهعنوان Research Associate مشغول بهکار بودم. ژوئیهٔ ۲۰۱۰ بهعنوان یکی از اساتید دانشگاه سسکچوان در مقام استادیار (Assistant Professor) شروع بهکار کردم و در حال حاضر دانشیار (Associate Professor) دانشکدهٔ داروسازی میباشم.
زمینهٔ کاری من شامل داروها و روشهای درمانی نوین برای سرطان است که در همینجا از دانشجویان و پرسنل آزمایشگاهم برای تمام زحماتشان قدردانی میکنم چون در اصل آنها هستند که آزمایشگاه را فعال نگه میدارند. یکی از تحقیقات ما بر روی واکسن سرطان متمرکز است. همهٔ ما ممکن است در بدن دارای سلولهای ناهنجار باشیم که سلولهای ایمنی بدن بلافاصله آنها را تشخیص میدهند و از بین میبرند، اما این واکنش در بیماران سرطانی بهدلیل ضعف سیستم ایمنی اتفاق نمیافتد و در نهایت با رشد سلولهای سرطانی منجر به تشکیل تودهٔ سرطانی یا سرطانهای غیرتودهای نظیر سرطان خون میشود و همین مسئله میتواند باعث برگشت مجدد سرطان بعد از شیمیدرمانی، رادیوتراپی یا جراحی هم شود. برای جلوگیری از این اتفاق اخیر ما با تهیهٔ واکسن سرطان، سلولهای ایمنی را با تزریق واکسن هدفدارشده طوری آموزش میدهیم که قابلیت تشخیص سلولهای سرطانی را پیدا کنند و در صورت پیدایش مجددشان در بدن، آنها را از بین ببرند. به این ترتیب این واکسن از عود مجدد سرطان یا پخش شدن ان به اندامهای دیگر که اصطلاحاً متاستاز مینامیم جلوگیری میکند.
زمینهٔ دیگر از فعالیتهای آزمایشگاه ما شامل شیمیدرمانیهای هدفدار است. شیمیدرمانی میتواند عوارض گستردهای از جمله ریزش مو، مشکلات گوارشی، ضعف سیستم ایمنی و غیره نشان دهد. این عوارض بهدلیل اثر داروها بر برخی بافتهای سالم (علاوه بر بافتهای سرطانی) است، چرا که داروهای شیمیدرمانی قدرت تشخیص بین ارگانهای سالم و سرطانی بدن را ندارند و هر دو را تحت تأثیر قرار میدهند. البته لازم میدانم این نکته را عنوان کنم که بسیاری از عوارض قابل برگشت بوده و پس از اتمام دورهٔ درمان، بافتهای سالم به حالت اولیه برمیگردند. اما هدف ما اینست که دورهٔ درمان راحتتری برای بیماران ایجاد شود و عوارض جانبی در طول درمان به حداقل برسد. به این منظور، ما فرمولاسیونی طراحی کردهایم که داروی شیمیدرمانی در داخل آن مخفی نگهداشته شده و از طرف دیگر بر روی آن پرچمهایی قرار داده میشود که فقط سلولهای سرطانی آنها را تشخیص میدهند و جذب میکنند. وقتی این فرمولاسیون وارد سلولهای سرطانی میگردد، داروی شیمیدرمانی را آزاد میکند و به این ترتیب دسترسی دارو به بافتها و اندامهای سالم بدن به حداقل میرسد. در تحقیقات ما، این فرمولاسیون اثرات فوقالعاده بیشتری در مقایسه با داروهای استاندارد موجود در بازار دارویی نشان داده است. این روش میتواند از طرفی باعث افزایش تأثیر درمان شود و از طرف دیگر عوارض جانبی را کاهش دهد.
در مطالعهای دیگر که با همکاری شرکت Quest PharmaTech Inc و مرکز تحقیقات سرطان بریتیش کلمبیا انجام شد، فرمولاسیونی که ما طراحی کردهایم درصد زنده ماندن را حدود ۸۵٪ افزایش داد. این فرمولاسیون در حال حاضر به ثبت رسیده است و مراحل بعدی را برای ورود به فاز کلینیکی طی میکند.
مهاجرت را چگونه میبینید؟ چه چیزهایی برایتان خوشایند است و چه مواردی را سخت میدانید؟
مهاجرت مسائل و مشکلات خاص خود را بههمراه دارد و افراد مختلف به شکلهای متفاوتی با این مسائل برخورد میکنند. در بدو ورود مسائلی از قبیل دوری از خانواده، مشکلات مالی، و واردشدن به سیستم سخت بهنظر میآیند. در خصوص غلبه بر این مشکلات، مهاجرت بهطور فردی و یا همراه با خانواده هر کدام با مزایا و معایبی همراهاند که بسته به شخص شرایط متفاوت است.
برای من شخصاً دوری از خانواده یکی از سختترینها بود، اما آنها همیشه مرا تشویق به ادامهٔ راه و فعالیتهایم میکردند. مادرم همیشه میگفتند، «مهم این است که از حال هم با خبر باشیم و بدانیم که هر دو سلامت و خوشحالایم. خوشحالبودن در کنار همسرت و مشغولبودن به کاری که عاشق آنی، نهایت خوشحالی من است، مهم نیست کجا.»
از مشکلات دیگر در اینجا، حتی برای خود کانادائیها، حفظ کار دائمی در برخی زمینههای حرفهای است. بسته به شرایط اقتصادی کشور، گاهی پیش میآید یک یا هر دو نفر از اعضای خانواده کارشان را برای مدتی از دست بدهند که مشکلات زیادی پیشِ روی خانواده قرار خواهد داد. ما هم مثل بیشتر افراد از این قاعده مستثنی نبودیم.
از مشکلات دیگر اینکه گاهی پیداکردن کار برای هر دو نفر از اعضای یک خانواده در یک شهر ممکن نیست و افراد مجبورند دور از هم زندگی و کار کنند، که این هم شامل حال ما شده است. ما حدود ۷ سال در ادمونتون زندگی کردیم و حالا ۶ سالیست که در سسکتون ساکنایم. الان بیش از ۴ سال است که همسر من در طول هفته عمدتاً در آلبرتا مشغول بهکار است. اولین روز شروع کاری ایشان دقیقاً یک هفته پس از تولد پسرمان بود، که این طبیعتاً مشکلات و دشواریهایی را در پی دارد، بهخصوص با وجودِ بچههای کوچک و شغلی که شبانهروزیست.
من و همسرم ۳ سال قبل از ورود به کانادا هم در دو شهر مختلف زندگی میکردیم و در واقع بعد از ورود به ادمونتون زندگی مشترک واقعی زیر یک سقف را شروع کردیم. در حال حاضر خانوادهٔ چهارنفرهای که اینجا تشکیل دادهایم، از خوشایندترین اتفاقات زندگی من در کاناداست. علاوه بر آن، آزمایشگاه، محل کارم و همچنین جمع دوستان ویژه و بامحبتی که اینجا داریم، از موارد خوبیاند که مهاجرت را برایم خوشایند کردهاند. ما در جمع خوب دوستان ایرانی، خانواده بزرگ ایرانیای تشکیل دادهایم و شریکِ تمام لحظات شادی و غم همدیگریم.
فکر میکنید چه عواملی باعث انتخابتان بهعنوان یکی از مهاجران نمونه شده است؟
فکر میکنم که تحقیقات ما در زمینهٔ داروهای جدید در درمان سرطان و نتایج آن عامل اصلی این انتخاب بوده است. متأسفانه این بیماری روند پیشروندهای را در کل دنیا در پیش گرفته و درسالهای اخیر یکی از عوامل اصلی مرگومیر بهشمار میآید. دانشمندان در سراسر دنیا هر روزه در زمینههای مختلف سرطان، تحقیقات وسیعی انجام میدهند و هر فعالیتی در جهت کنترل این بیماری برای جامعهٔ بشریت ارزشمند خواهد بود.
بهعنوان فردی موفق خودتان را در ده سال آینده کجا میبینید؟ دوست دارید که به چه نقطهای، چه در زندگی و چه در عرصهٔ کاری برسید؟
امیدوارم که قبل از هر چیز بتوانم مادر خوبی برای فرزندانم باشم، بتوانم عشق و امید را در دلشان پرورش دهم و فرزندان خوب و موفقی را تحویل جامعه بدهم. همسر خوب که هستم! که البته تأئیدش را باید از همسرم گرفت! همواره تلاش خود را میکنم تا تعادل بین زندگی شخصی و کاری را بتوانم حفظ کنم.
امیدوارم بتوانم در ده سال آینده انرژی بیشتری را بر روی فعالیتهای بشردوستانه و خیرخواهانه متمرکز کنم و بههمراه دخترم نقش فعالتری در حرکت خیرخواهانهای که توسط خانوادهام در ایران بهنام «آرزوهای بیصدا» برای کمک به کودکان بیبضاعت ایران شروع کردهایم، داشته باشم تا تعداد بیشتری از این گروه از کودکان تحت حمایت این مرکز قرار بگیرند. در سفرهای قبلی به ایران بارها دخترم را به دیدار بچههای بیبضاعت بردهایم تا از نزدیک شاهد شرایط زندگی آنها باشد. او تا بهحال در برنامههای مختلف در سسکتون مثل جشن نوروز ایرانیها، شب یلدا، و حتی از طریق مدرسهٔ خودش موفق به جمعآوری کمکهای زیادی برای آن بچهها شده است.
در عرصهٔ کاری هم امید دارم در این مدت بتوانم درمان جدیدی را برای بیماران سرطانی به مراحل نهایی برسانم.
جدا از انتخابتان بهعنوان مهاجر نمونه، فکر میکنید که زنبودن یا بهطور اخص زنِایرانیبودن (با توجه به فرهنگ غالب جامعهٔ ایرانی) در میزان تلاشی که باید برای موفق و مطرحشدن داشته باشید، تأثیر داشته است؟
گرچه در دنیای امروزی زن و مرد نقشهای مشترک بیشتری را نسبت به گذشتگانمان در زندگی بهعهده دارند، بههر حال بار اصلی وظایف منزل و فرزندان بهعهدهٔ مادران است، بهخصوص در خانوادههای ایرانی. در زندگی ما هم با توجه به دوربودنِ همسرم در طول هفتهٔ کاری، مسلماً من باید برنامهریزی فشردهتری نسبت به سایر همکارانم بهویژه آقایان همکار برای رسیدگی به فعالیتهای تحقیقاتی، تدریس، امور اجرایی، فعالیتهای داوطلبانه و همچنین بچهها و فعالیتهای معمولی روزانهٔ زندگی داشته باشم. فعالیتهای کاری بهخاطر نوع شغل من، فقط مختصِ محیط کار نمیشود و هر روز با باری از ادامهٔ کار روزانه به منزل میرسم که بهطور معمول بعد از خواب شبانهٔ بچهها تا ساعت ۳ بامداد ادامه دارد. یکی از استرسهای بزرگ این شغل که اغلب افراد مشغول در این کار با آن آشنا هستند، نوشتن گرنت و پروژههایی است که قابلیت گرفتن جوایز مالی ارزشمندی را داشته باشند که با آن بتوان هزینهٔ کار تحقیقاتی و پرسنل را پرداخت. در طول این ۶ سال در سسکتون من بارها و بارها برای گرنتها در روزهایی که همسرم سسکتون بودند تا نیمهشب در دفتر محل کارم مشغول نوشتن بودهام و پاسی گذشته از نیمهشب برای طیکردن مسافت طولانی دفتر تا پارکینگ از پلیس دانشگاه کمک گرفتهام، که آنها هم علاوه بر رساندنِ من به پارکینگ، همیشه حتی مرا تا مسیری بهسمت منزل هم اسکورت کردهاند!
بهعنوان یک مهاجر نمونه برای کسانی که مثل شما به کانادا مهاجرت کردهاند برای اینکه به اهدافشان برسند و در جامعهٔ جدید موفق باشند، چه توصیه یا پیشنهادی دارید؟
مهاجرت کار سادهای نیست، ولی همین که مهاجرت کردهایم قدم بزرگی است. حال باید هدف خود را تعیین کنیم و با پشتکار و تلاش در جهت آن پیش برویم. بدون هدف مشخص، در گردباد عواقب ناخوشایند مهاجرت گم خواهیم شد. نباید به دوریها، ناراحتیها، افسردگیها، شکستها و انواع فشارها اجازهٔ غلبه داد و تسلیم شد. بارها شکست میخوریم ولی باید دوباره بلند شویم و راه جدیدی را امتحان کنیم، این دقیقاً شبیه کارهای تحقیقاتی ماست. ما بارها در آزمایشها شکست میخوریم تا راه درستی را که دارو جواب بدهد پیدا کنیم، زندگی واقعی هم همین است.
شاید برای رسیدن به موقعیتی مساوی با کسی که اینجا متولد شده یا تحصیلاتش را در اینجا انجام داده، باید چندین برابر بیشتر تلاش و فعالیت کرد، رقابت سخت است ولی در نهایت باعث تجربه بیشتر میشود. مثالی از تجربهٔ شخصی خودم مطرح میکنم، من بهخاطر اینکه بخش عمدهٔ تحصیلاتم را در ایران انجام دادهام، برای رسیدن به هدفم در کانادا که کار آکادمیک بود، خیلی سخت کار کردم و در ادمونتون همیشه آخرین نفری بودم که دانشکده را ترک میکردم. من در کانادا قبل از اینکه بهعنوان استاد مستقل دانشگاه شروع به کار کنم و آزمایشگاه خودم را داشته باشم، حدود ۷ سال در زمینههای متعدد در ارتباط با درمانهای سرطان در دانشگاه و شرکت تحقیقات دارویی کار میکردم. این فرصت مناسبی بود تا تجربهها و تواناییهای بهتری را در مقایسه با افرادی که بلافاصله وارد کار دانشگاهی شدهاند، کسب کنم. به یاد می آورم زمانی در ادمونتون از یک ایرانی! در رسیدن به هدفم حمایت خواستم، به من گفته شد که، «تو یک ایرانی هستی! و همین قدر که تا اینجا آمدهای، خیلی خوششانس بودهای چون دکتر ساموئل آدم بسیار خوبی بود و به تو پذیرش داد. برای تو شانسی در کار آکادمیک و دانشگاهی در کانادا نیست.» من این گفته را فراموش نکردم، ولی اجازه هم ندادم تأثیری در من داشته باشد چون به کار خودم اعتماد داشتم، بنابراین تسلیم نشدم و با تلاش بیشتر ادامه دادم و به هدفم رسیدم. البته ناگفته نماند که من حمایتهای بسیار زیادی از جامعهٔ ایرانی دریافت کردم و خودم هم در زندگی و کارم همیشه در حد توانم سعی کردهام ایرانیان را حمایت کنم. برای تمام مهاجران عزیز بهخصوص هموطنان ایرانی آرزوی موفقیت دارم.
ما هم برای شما آرزوی موفقیت روزافزون در زندگی و فعالیت حرفهایتان داریم. بسیار سپاسگزاریم که وقت ارزشمند خود را در اختیار نشریهٔ ما قرار دادید.